لباس پوشيدن، نيازي حتمي و شأني از شئون انسان است و پديده اي است كه تقريباً به اندازه طول تاريخ بشر، سابقه و به قدر پهنه جغرافيايي امروزين زمين، گسترش دارد. اين پديده با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان در ارتباط است.
ازمجموع تحقيقاتي كه به عمل آمده، مسلم شده است كه لباس دست كم پاسخگوي سه نياز آدمي است: يكي اينكه او را از سرما و گرما و برف و باران حفظ مي كند، و ديگر اينكه درجهت حفظ عفت و شرم به او كمك مي كند و سرانجام به او آراستگي ، زيبايي و وقار مي بخشد. لباس آدمي را مي توان از يك لحاظ به مسكن او تشبيه كرد. درست است كه انسان در ابتدا براي محفوظ ماندن از سرما و گرما و نيز حمله و هجوم حيوانات به ساختن خانه مي پردازد ، اما علاوه بر اين منظور، خانه مأمن و مأوايي است براي او، تا خود، اموال و احوال اختصاصي اش را در چهارديواري آن سامان بخشد و گذشته از اينها خانه هركس فضايي است كه او مي تواند ذوق و سليقه اش را، درحد امكانات خويش، در آن اعمال كند و غريزه زيبايي پسندش را ارضا نمايد. لباس را نيز مي توان به تعبير ‹‹ خانه ›› و درست تر بگوييم ‹‹ خانه اول ›› هركس دانست. لباس خانه اختصاصي تر انسان است چون هر فرد نخست در لباس خود سكونت دارد و بعد درخانه اش و از اين قرار است كه مي توان گفت همه ما به جهت لباسي كه برتن داريم، خانه بدوشيم. منشأ اصلي پيدايش لباس، چنان كه گفتيم، نياز به محفوظ ماندن، عفيف ماندن و زيبا بودن است.
معمولا مذاهب هم درباره نوع لباس، دستوراتي دارند، چنان كه دراسلام نيز درباره پوشش تن، قواعد و دستوراتي وجود دارد و اصطلاح ‹‹ حجاب ›› در جامعه امروز ما گوياي همين نوع پوشش اسلامي است.
با توجه به تعاريف فرهنگ، جوامع مختلف بسته به اينكه نسبت به هستي چه بينشي داشته و چه معنايي براي زندگي قائل باشند و چه ارزشهايي را برجهان حاكم بدانند، سبك و اسلوب خاصي در ساختن شهر، خانه، پوشيدن لباس و نظاير آن خواهند داشت. به عبارت ديگر، فرهنگ يك قوم در وجوه مختلف زندگي آنان از قبيل صنعت، اقتصاد، مديريت، شهرسازي، معماري و هنر تجلي مي كند و به منزله روحي است كه در كالبد تمدن آن قوم جريان دارد و هر يك از اين جنبه ها، آينه اي است كه چون در آن نيك بنگريم، مي توانيم چهره آن روح حاكم و آن فرهنگ كلي جامعه را مشاهده كنيم.
رابطه لباس و فرهنگ به اندازه اي قوي است كه وقتي يك خارجي و غريبه وارد محيطي مي شود نخستين علامتي كه او را مي شناساند همان لباس اوست. گويي انسانها با لباس خود با يكديگر صحبت مي كنند و هر كس به زبان لباس خويش خود را معرفي مي نمايد كه من كيستم و از كجا آمده ام و به چه دنیايي و فرهنگي تعلق دارم. انسان بسته به اينكه براي جهان بيني خويش چه معنايي قائل باشد، خود را چگونه موجودي بشناسد، چه سرنوشتي براي خود تصور مي كند.
اگر درجامعه اي مثل جوامع امروز غربي، مذهب درخصوص نوع لباس ساكت باشد و مصالح اجتماعي نيز قانون براي اندازه و شكل لباس مردم وضع نكرده باشد، باز چنان نيست كه قاعده و ملاكي بر كيفيت پوشش مردم حاكم نباشد.
اگر درجوامع غربي، مذهب و قانون تعيين كننده نوع پوشش نيست، نبايد تصور كرد كه مردم درانتخاب لباس آزادند و لباس آنان از هيچ معيار و ملاكي تبعيت نمي كند و هيچ بينشي برآن حاكم نيست. لباس انسان نخست تابع فرهنگ جامعه اوست و سپس تابع سليقه خود او. جامعه غربي امروز با لباسي كه بر تن دارد با ما سخن مي گويد. اگر به اين سخن خوب گوش فرادهيم، فلسفه و فرهنگ غرب را خواهيم شناخت.
در هر جامعه نوع و كيفيت لباس زنان و مردان، علاوه بر آنكه تابع شرايط اقتصادي و اجتماعي و اقليمي آن جامعه است، قوياً تابع جهان بيني و ارزشهاي حاكم برفرهنگ آن مي باشد.
نگاهي به دنياي پيرامون خويش مي افكنيم و دو بخش از جهان را در نظر مي گيريم، يكي دنياي مادي غرب، كه باعلم، تكنولوژي و استعمارگري مشخص مي شود و ديگر بخشي كه وارث فرهنگ ها و تمدن هاي كهني است كه مورد هجوم فرهنگ غرب واقع شده و متأسفانه خود را در برابر اين فرهنگ باخته است و مي رود تا همه ميراث معنوي خود را زير چكمه اين تمدن قرباني كند.
ملتهاي كشورهاي اسلامي، با بخشهاي وسيعي از آفريقا، آسياي جنوب شرقي، هند و بوميان آمريكا از اين قبيلند. اكنون به لباس هاي آن دسته از مردم اين سرزمينها كه هنوز به طور كلي تحت تأثير غرب قرار نگرفته اند، نگاهي مي اندازيم، از ايران خودمان آغاز مي كنيم كه به آن نزديكتريم.
لباس روستاييان ايران را درنظر مي آوريم، لباس طوايف و عشاير گوناگون، لباس كردها، بلوچ ها، بختياري ها، قشقايي ها، لباس زنان دور مانده از هجوم فرهنگ غرب، لباس روحانيان، لباس… علي رغم تفاوت در شكل، رنگ، سبك، اندازه و نوع جنس ، وجه اشتراكي ميان همه اين لباسهاي غير غربي مردم ايران وجود دارد.
اين وجه اشتراك اين است كه همه آنها بلند، گشاد، غيرچسبان و عموماً با سربند، كلاه ودستار همراه است. البته ميان اين لباس ها تفاوتهاي بسيار وجود دارد، نوع پارچه، رنگ، طرز دوخت، تعداد اجزاي يك دست كامل و بسياري از خصوصيات ديگر آنها باهم متفاوت است، اما با وجود همه اين تفاوتها كه تابع اوضاع و احوال منطقه اي، اجتماعي و اقتصادي است، اين وجه مشتركي كه گفته شد به نحو بارزي محسوس است. اگر به تحقيقات مربوط به پوشاك مردم ايران قبل از اسلام مراجعه كنيم، خواهيم ديد كه اين قاعده درآنجا نيز حكم فرماست، مجسمه ها ونقش هاي برجسته و تصاويري كه از دوره هاي مختلف ايران قبل از اسلام برجا مانده است، همه نشان مي دهند كه هم پوشاك مردان و هم پوشاك زنان، بلند و گشاد است. حال اگر به كشورهاي اروپايي و آمريكايي و به شهرهاي غرب زده جهان نظر افكنيم، چه خواهيم ديد؟ البته باز، لباس ها مختلف و متنوع است و مخصوصا به سرعت و در آغاز هر فصل از سال، تغيير و تحول مي يابد. اما دراينجا نيز يك وجه اشتراك در كار است و آن اينكه لباس انسان امروز غربي، چه مردان و چه زنان، تنگ، كوتاه و چسبيده به بدن است و از اين لحاظ درست نقطه مقابل لباس هاي بومي وسنتي اقوامي است كه هنوز تحت نفوذ و سلطه كامل فرهنگ غرب قرارنگرفته اند.
اما علت چيست؟ چرا انسان غربي با لباس تنگ و كوتاه و انسان غير غربي عموماً با لباس بلند و گشاد درجامعه ظاهر مي شود؟
به طورخلاصه، اگر اوضاع و احوال اجتماعي، اقتصادي و جغرافيايي مناطقي را كه مردم آن در قديم همچنين درحال حاضر لباسهاي گشاد و بلند برتن داشته و دارند با اوضاع تمدن غربي مقايسه كنيم، خواهيم ديد كه هيچ يك از اين عوامل نمي تواند منشأ اين تفاوت باشد، بلكه، اين جهان بيني و نظام ارزشهاي شرق است نه اقتضاي چنان لباسي را دارد و لباس امروز غرب نيز متناسب با جهان بيني و فرهنگ امروز غربي است.
منبع: برگرفته از پایان نامه خانم سیده نرجس صالحی از طلاب حوزمون