مقدس اردبیلی رفت حمام، دید حمامی دارد در خلوت خود میگوید: خدایا شکرت که شاه نشدیم، خدایا شکرت که وزیر نشدیم، خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدیم!
مقدس اردبیلی پرسید: آقا خب شاه و وزیر ظلم می کنند، شکر کردی که در آن جایگاه نبودی، چرا گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدی؟
گفت: او هم بالاخره اخلاص ندارد!
شما شنیدی می گویند مقدس اردبیلی ، نیمه شب دلو انداخت آب از چاه بکشه دید طلا بالا آمد، دوباره انداخت دید طلا بالا آمد، به خدا گفت: خدایا من فقط یک مقدار آب می خواهم برای نماز شب، کمک کن!
مقدس گفت: بله شنیدم .
حمامی گفت: اونجا، نصفه شب، کسی بوده با مقدس؟
مقدس گفت: نه ظاهرا نبوده …
حمامی گفت: پس چطور همه خبر دار شدند؟
پس معلوم می شود خالص خالص نیست!!
و مقدس می گوید یک دفعه به خودم آمدم و فهمیدم این روایت یعنی چه!؟
“ریا در مردم، پنهان تر است از جنبیدن و حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک”
یک حمامچی مچ مقدس اردبیلی را می گیرد، حواسمان جمع باشد ریا این قدر ریز است.