امام کاظم علیه السلام و علی بن یقطین
امام کاظم (علیه السلام) خالصترین دوستی و محبت را نسبت به علی بن یقطین در دل داشت و در بعضی از موارد آن را ابراز میکرد:
عبدالله بن یحیی کاهلی گوید: خدمت امام کاظم (علیه السلام) بودم، در آن هنگام علی بن یقطین از دور نمایان شد. امام فرمود: هر کس با دیدن مردی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خوشحال میشود به این مرد ـ علی بن یقطین ـ که دارد میآید بنگرد. یکی از حاضران رو به امام (علیه السلام) کرد و گفت: آیا وی اهل بهشت است؟ اما فرمود: آری من گواهی میدهم که وی اهل بهشت است.
عبدالرحمن حجاج گوید: یکی از سالها عازم سفر شدم تا اموال زیادی را به امام کاظم (علیه السلام) برسانم، علی بن یقطین نامهای به من سپرد که در آن از امام خود خواسته بود تا برایش دعا کند. عبدالرحمن گوید: وقتی کارم تمام شد و اموال را تحویل امام دادم، عرض کردم: یابن رسول الله؛ علی بن یقطین از من خواسته تا خدمت شما عرض کنم که برایش در پیشگاه خدا دعا کنی. امام فرمود: برای آخرت است. گفتم: بله. امام فرمود: برای علی بن یقطین بهشت را ضامنم و اینکه هرگز آتش جهنم به او نرسد.
داود رقی میگوید: روز عید قربان خدمت موسی بن جعفر (علیه السلام) رسیدم. آن حضرت فرمود: وقتی که در موقف بودم هیچ کس در دلم نگذشت مگر علی بن یقطین که وی همواره با من بود و از نظرم نرفت تا اینکه از آنجا رفتم.
یونس بن عبدالرحمن میگوید: امام کاظم (علیه السلام) فرمود: از سعادت و خوشبختی علی بن یقطین این است که من در موقف او را یاد کردم و به یادش بودم.
اسماعیل بن موسی، که در مکه توفیق زیارت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) یافته، به برادرزادهاش محمد بن قاسم گفت: بنده نیکوکار پروردگار، حضرت کاظم (علیه السلام)، را در صفا دیدم که پروردگارش را چنین میخواند: الهی فی اعلی علیین اغفر لعلی بن یقطین. پروردگارا! در اعلی علیین علی بن یقطین را بیامرز!
حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: شب گذشته از پروردگارم خواستم علی بن یقطین را به من ببخشد. او نیز بخشید. همانا علی بن یقطین دارایی و دوستیاش را در راه ما نهاد پس برای چنین امری شایستگی داشت.
به طور كلي امام کاظم (علیه السلام) چنان به علی بن یقطین اعتماد داشت که فرزندش امام رضا (علیه السلام) را هم عنوان امام بعد از خود به وی معرفی کرده بود. چنانکه حسین بن نعیم نقل میکند که: من وهشام بن الحکم و علی بن یقطین در بغداد گرد هم آمده بودیم: علی بن یقطین گفت: خدمت بنده نیک پروردگار موسی بن جعفر نشسته بودم که فرزندش رضا وارد شد. امام (علیه السلام) فرمود: ای علی! این سرور فرزندانم است، آگاه باش! من کینهام را به وی بخشیدم.
هشام بن حکم دست بر پیشانیاش کوفت و پرسید: وای بر تو، امام چگونه فرمود؟ علی بن یقطین پاسخ داد: به خدا سوگند! همانگونه که از سرورم شنیدم، برایت بازگفتم. هشام گفت: به پروردگار سوگند! تو را از امام پس از خویش آگاه ساخت.
نظر از: رحیمی [عضو]
صاحب فضل چرا کنج قفس محبوسی
درسیه چالی وبا سلسله ها مأنوسی
این سیه چال همان آرزوی قلبی توست
حال مشغول دم یارب ویاقدوسی
گشت تسبیح تو صددانه زنجیر بلا
تو به هرحال که باشی پدرققنوسی
دست وپایت شده سرد،آب شده ارکانت
پای تا سر تو سبکتر ز پر طاووسی
گاه درآرزوی دیدن معصومه ای و
گاه در فکر غریبی رضا درطوسی
باسرانگشت روی خاک رضا رابنویس
تاکه روشن شود از نام پسر فانوسی
نه مشخص شده روزت نه مشخص شامت
نه اذانی نه نوایی نه دم ناقوسی
آه از سندی شاهک که دلت را آزرد
تو زلالی واسیر پسر منحوسی
تشنه لب بودی ودشمن به عزایت خندید
او نفهمید که تو زاده اقیانوسی
شهادت مظلومانه ی هفتمین مولای غریب شیعیان تسلیت باد.
آجرک الله یا بقیة الله
یا علی علیه السلام
http://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir
نظر از: ستاره مشرقي [عضو]
مفیدبودمطلبتون
فرم در حال بارگذاری ...